انتخاب اسم، شاهنامه ای با پایان خوش
مامانش خیلی دنبال اسم میگشت، پدر صاحاب اینترنت رو در آورد..!
منم از همون اول که چه عرض کنم از قدیم الایام اسم انتخابیم مشخص بود (زینب و حسین، سومیشو نمیدونم.!) عیال هم آخر کار به این دوتا اسم رسید (یاسین و اسماء)
یه جلسه رسمی برگزار کردیم که جزئیاتش تو عکس مشخصه
بعدش گفتیم بابام برا هر چهارتا اسم به ترتیب چهارتا استخاره بزنه
هردوتا اسم پسرا بد اومد و هردوتا اسم دخترا خوب...! درسته که گیجتر شدیم ولی تقریبا مطمئن شدیم که بچمون دختره.!
به طرز تابلویی استخاره زینب خانم بهتر از همه بود ولی مامانش... منم یه عمر با اسم زینب زندگی کرده بودم.
خلاصه گذشت و گذشت تا در تاریخ 16 بهمن 92 جنسیتش مشخص شد که اونم داستانی داشت، رفتم تو مطب دکتر و گفتم میخوام از کل پروسه تعیین جنسیت فیلم بگیرم و گرفتم و شد فیلمی بس تماشایی... بماند
17 بهمن بود که محبوبه خانم بصورت خود جوش در جواب پیامک تبریک شهناز خانم اسم زینب رو برای شهناز پیامک کرد، وقتی دیدم یه دو ساعتی تو کما بودم
لذتی که اونروز داشتم به مراتب از لذت روز تولدش برام بیشتر بود
و اینگونه بود که عیال تا آخر عمر منو شرمنده این فداکاری خودش کرد. ایشالا که خدا خیرش بده و حضرت زینب دستشو بگیره
نیت منم از انتخاب این اسم جدای از اینکه به کسی ربطی نداره یکی ارادت قلبی خیلی خیلی خاص به صاحب این اسم بود، یکی اینکه یقینا اسم روی شخصیت انسان تاثیر داره فارغ از اینکه خیلیا اسمشون خوبه و خودشون بد و از این حرفا، و دیگر اینکه اسم ایشون تو فامیل ما غریب بود و من دوست داشتم اسمی رو که خدا و رسولش دوست دارن رو از غربت دربیارم بقیه دلایلش هم بماند
وقی به خانواده اعلام کردیم تقریبا طوری برخورد کردن که انگار قتل نفس کرده بودیم، خیلی برخوردای منفیه محترمانه و غیر محترمانه رو تجربه کردیم (منظورم تو حلقه اول خانوادس)
تقریبا فقط مسیح و متین مخالفت نکردن و خان داییش و ..!
البته نظر همه این بود که اسم خوبیه ولی بچه وقتی بزرگ میشه شاید از اسمش خجالت بکشه...!
این دیگه به عرضه من تو تربیت بچم برمیگرده، امیدوارم مثل اسمش "زین اب" مایه افتخار پدرش و خانوادش باشه و همیشه به اسمش بباله
امیدوارم یه روز بفهمه که پشت انتخاب این اسم یه کوه عشق و اعتقاد و علاقه خوابیده نه مثه بعضیا هوس و میل به خاص بودن و کلاس گذاشتن جلوی دیگران
نمیخوام خیلی دربارش بنویسم ولی این مخالفتا اینقدری بود که یه روز به تنگ اومدم و به بابام گفتم یه استخاره برام بگیره، بد و خوبش برام مهم نبود فقط یه قوت قلب از قران میخواستم
که آیه 25 از سوره حدید اومد...
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ
به راستى [ما] پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به انصاف برخيزند و آهن را كه در آن براى مردم خطرى سخت و سودهايى است پديد آورديم تا خدا معلوم بدارد چه كسى در نهان او و پيامبرانش را يارى مىكند آرى خدا نيرومند شكست ناپذير است
من خیلی از این آیه پیام دریافت کردم و خیلی خیلی خدارو شکر کردم که اینقد به وضوح دلمو روشن کرد
نمیدونم کجا و چه خوش رقصی به درگاه خدا کردم که این سعادت نصیبم شد که همچین اسمی رو روی فرزندم بزارم
نمیدونم چطور میتونم شکر این نعمت رو بجا بیارم
نمیدونم چطور از همسرم تشکر کنم
الحمدلله کما یستحق