زینبزینب، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره

زینب، میوه دل مامان و باباش

بلاخره بدنیا اومد

1393/1/13 17:04
نویسنده : مامان و بابا
418 بازدید
اشتراک گذاری

ظهر روز شنبه نهم فروردین مامانش زنگ زد

تو مسجد بودم، تا جواب دادم گفت صادق زود بیا خونه

فهمیدم حالش بد شده، نماز عصرمو نخونده بودم، خواستم نماز نخونده برم که به خودم گفتم عجله من کمترین چیزی رو حل نمیکنه ولی نماز اول وقت چرا، خدایا خودت کمکمون کن

بلند شدم نمازمو خوندم و تو قنوتش دعای "ربنا هب لنا من ازواجنا  زریاتنا قره اعین وجعلنا للمتقین اماما" رو خوندم و تا که نمازم تموم شد مثه قرقی پریدم تو ماشینو ....

تا رسیدم خونه دیدم عیال زد زیر گریه، درد نداشت ولی انگار فهمیده بود که وقتشه

زود رفتیم دنبال مامانشو مامانم و گاز کش به سمت اصفهان و بیمارستان "سینا"

تا معاینش کردن بستریش کردن، حدود ساعت 5 دکترش اومد و بعد از معاینه منو صدا زدن

بهم گفت به دلایل الف و ب و جیم و ... باید سزارین بشه، منم با اکراه تمام رضایت دادم چون دلایلش هم ساده و هم علمی بود منم که خودم یه پا دکتر ....!

ساعت 6:15 بردنش اتاق عمل و ساعت 6:40 دقیقه صدای گریشو از پشت در اتاق عمل شنیدیم...

زینب خانوم برگ بادوم

هرچی به پرستارا اصرار کردم از عمل فیلم بگیرید قبول نکردن تا اینکه به یکشون گفتم اگه اینکارو بکنی حق الزحمه فیلمبرداری رو تقدیم میکنم

ساعت 6:40 بود که یکی از پرستارا بدو بدو اومد و گفت دوربینو بده که بدنیا اومد، بهش دادمو اونم از اولین لحظات ورود زینب خانم به دنیا برامون فیلم گرفت، دمش گرم(10000 تومن بش دادم)

اینم اون فیلم (کم حجم شده) تاریخی با فرمت 3gp و حجم 1مگابایت

دانلود

و اینگونه بود که خداوند یبار دیگه تمام ناسپاسی های منو ندیده گرفت و با بزرگترین نعمتش منو شرمنده تر از قبل کرد

إِلَی مَنْ یَذْهَبُ الْعَبْدُ إِلا إِلَی مَوْلاهُ وَ إِلَی مَنْ یَلْتَجِئُ الْمَخْلُوقُ إِلا إِلَی خَالِقِهِ

بنده به جانب چه کسی جز مولایش می رود؟و آفریده به چه کسی جز آفریدگارش پناه می برد؟

ابوحمزه

×××

پشت در اتاق عمل همینطور که متوسل بودم پیش خودم فکر کردم چه ذکری بگم، یاد بهجت العارفین و جمله ایشاون افتادم

"گشتیم و گشتیم، بالاتر از صلوات ذکری پیدا نکردیم"

انگار قلبم آروم شد...

تو مسیر که داشتیم به طرف بیمارستان میرفتیم ، به سنت همیشگی که با عیال داشتیم حدیث کساء (با صدای مهدی سلحشور) گذاشتم ولی اینبار خیلی فرق داشت، لامصب انگار کل خلیج فارس پشت پلکام جمع شده بود

نمیدونم چرا ولی خییییلی منقلب بودم، سعی کردم جوری که کسی نفهمه یه گوشه از سد رو سوراخ کنم که فشار آب کمتر بشه...!

خلاصه خیلی سخت و شیرین گذشت...

×××

تا صدای گریشو شنیدم انگار دنیارو بهم دادن، یهو دیدم یه سیبیل کلفت با یه بچه بطرف من میاد

بچه رو گذاشت تو دستگاه که ببرن برا شستشو، منو که دید انگار دلش برام سوخت و –گفت باباشی؟ -گفتم آره –گفت بیا ببینش

رفتم جلو و دیدم یه بچه آب پز شده داره جیغ میزنه، هول شدم، فقط تونستم نگاش کنم و دیگر هیچ...!

سیبیل کلفته اومد با بچه بره تو آسانسور که منم با دوتا پشتک نیم بالانس خودمو انداختم تو آسانسور، تو آسانسور یه فیلم درب و داغون گرفتم که برای آیندگان میزارم. حجمش فقط 128 کیلو بایته

دانلود

بچه رو که بردن یادم افتاد ما عیالی هم داشتیم..! برگشتم بالا ببینم مادر بچمون چی شد؟!!

وقتی رسیدم دیدم عیال داره از درد گریه میکنه و مامانشم از گریه اون گریه میکنه. منم اولش به خودم فشار اوردم که گریه کنم و فضا رمانتیک بشه که دیدم فایده نداره و من ماله این قرتی گیریا نیستم، پس دوربینو درآوردم و مثه یه تیکه سنگ شروع کردم از گریشون فیلم گرفتن.!!

صدای اذان مغرب هم همه جا پیچیده بود و خلاصه فیلم باحالی شد که نمیتونم آپلود کنم چون اشکال شرعی داره...!

مهر دوتا پای زینب خانوم

 "ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الكافرین"

ایشالا این پاهای قشنگت همیشه تو مسیر اهل بیت قدم برداره، ایشالا با این پاهای کوچولوت به همین زودی تو بین الحرمین بدو بدو کنی، ایشالا با همین پاهات دور ضریح سایه سرت، حضرت رینب(س) بگردی بابایی

""اللهم صل عی محمد و آل محمد""

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مریم (مامان ثنا)
13 فروردین 93 4:38
سلام سال نو مبارک قدم نو رسیده مبارک انشاالله به حق حضرت زینب همیشه زنده و پایدار و خوش قدم باشه و زینب گونه بزرگ بشه... سایه بالای سرش