بلاخره بدنیا اومد
ظهر روز شنبه نهم فروردین مامانش زنگ زد تو مسجد بودم، تا جواب دادم گفت صادق زود بیا خونه فهمیدم حالش بد شده، نماز عصرمو نخونده بودم، خواستم نماز نخونده برم که به خودم گفتم عجله من کمترین چیزی رو حل نمیکنه ولی نماز اول وقت چرا، خدایا خودت کمکمون کن بلند شدم نمازمو خوندم و تو قنوتش دعای "ربنا هب لنا من ازواجنا زریاتنا قره اعین وجعلنا للمتقین اماما" رو خوندم و تا که نمازم تموم شد مثه قرقی پریدم تو ماشینو .... تا رسیدم خونه دیدم عیال زد زیر گریه، درد نداشت ولی انگار فهمیده بود که وقتشه زود رفتیم دنبال مامانشو مامانم و گاز کش به سمت اصفهان و بیمارستان "سینا" تا معاینش کردن بستریش کردن، حدود ساعت 5 دکترش اومد و بعد از معاینه منو ص...